از میان عناوین

×

خطا

Passed variable is not an array or object, using empty array instead

پيانيستی از صربستان

گفتگوی صمیمانه با ديميتری واسيلويچ

  • چهارشنبه, 04 تیر 1393 ساعت 06:46
  • منتشرشده در پیانیست ها
  • بازدید 12249 دفعه

دیمیتری واسیلویچ پیانیست سبك جَز اهل صربستان می باشد كه در حال حاضر در نیویورك مشغول گذراندن دوره عالی جَز در دانشگاه نیویورك می باشد.

او پیانیستی خارق العاده است و مسیر خاص خود را دنبال میكند. او جوایز متعددی را از آن خود كرده است و به تازگی اثری از او به نام The Path of Silvan منتشر شده است. اجرای او در فستیوال جَز Montreaux و نیز كنسرتهایش در صربستان،‌ سوئد، مجارستان و ... او را در اروپا به شهرت رسانده است.

گفتگوی صمیمانه ای  كه پیش رو دارید رو آقای مارك پولیشوك پیانیست و مدرس پیانو با دیمیتری انجام داده است.

 

مارك: پیانو زدن رو از كی شروع كردی؟‌ و از چه زمانی بداهه نوازی كردی؟

دیمتیری :‌ وقتی شش ساله بودم سفر خودم رو با پیانو شروع كردم. در صربستان آموزش عمومی پیانو به صورت رایگان هستش. بعد از 10 سال تمرین موسیقی در دروه ابتدایی و دبیرستان نهایتا وارد مدرسه هنر موسیقی بلگراد شدم( The Faculty of Music Art School). كنسرواتواری كه بخشی از دانشگاه هنر بود. من تو اون مدرسه لیسانس و فوق لیسانسم رو در رشته های تئوری و آموزش موسیقی اخذ كردم.

ولی همیشه یه مشكلی برام وجود داشت‌،‌ و اون مشكل این بود كه من قطعات پاپ و نغمه های موسیقی فولكلور رو به صورت گوشی در می آوردم، چون احساس میكردم نتهای نوشته شده تو موسیقی كلاسیك برام محدودیت ایجاد میكنن و اینطوری شد كه من نهایتا به موسیقی جَز رو آوردم - كه البته اجرای جَز روی پیانو خیلی دشوار تر از اجرای موسیقی پاپ بود.

 

مارك : اون موقعها معمولا به چه موسیقی هایی گوش میدادی‌؟‌

 دیمتیری :‌ اوم ... یادمه یه كار تلفیقی از بادپاول بود و آلبوم Master plan از گروه Dave Weck ،‌آلبوم One more once اثر Michel Camilo و چند تا البوم از اسكار پترسون.

كارهای  Lee Ritenour، Bob James، Fourplay و Spyro Gyra رو هم گوش میدادم. اركسترهای اكوستیك و الكتریك  hick Corea و تو سَبك لاتین جَز هم كارهای Gonzalo Rubalcaba و Michel Camilo رو گوش میدادم.

گروه بزرگ GRP با    Dave Grusin و  Larry Rosen ، گروه   Pat Metheny  و كارهای McCoy Tyner هم جزو چیزایی بود كه اون وقتا گوش میدادم.

 

مارك : درباره فیلم و DVD  و كتاب چطور؟‌

 دیمتیری :‌ویدئو خیلی كمیاب بود و كتاب از اون هم نایاب تر. من DVD ها رو از دوستانم امانت میگرفتم. یه سری نتهای دست نوشته هم داشتیم كه از كسانی كه با موزیسین های خارجی كار كرده بوند گرفته بودیم. 

خلاصه اینكه اون موقع ما جوونهایی كه تو كار جَز تازه كار بودیم هر اطلاعاتی كه داشیم رو با هم دیگه به اشتراك میذاشتیم و هر چیزی رو كه میتونستیم جذب میكردیم!

 

مارك : دیمیتری،‌ شما روی آموخته هایی كه قبلا ازش تاثیر گرفته بودی دوباره كار كردی و تونستی سبك منحصر به فرد و متمایزی رو بوجود بیاری. چه عوامل دیگه ای رو تو تاثیر گذاشتن؟

دیمتیری :‌ بعد از اینكه به امریكا اومدم از بین موزیسین های اینجا با  Joey Calderazzo, Kenny Kirkland, Branford Marsalis و  Terence Blanchard آشنا شدم. و بعد از اون با تركیب سه شاخه متفاوت، سَبك مورد نظر خودم رو ایجاد كردم.

اولی صدای نو و جدیدی از  New York City jazz بود كه توسط موزیسین هایی نظیر rad Mehldau, Chris Potter Joshua Redman, Taylor Eigsti, Eric Harland و Aaron Parks اجرا میشد.

دومین صدا مربوط میشه به European ECM jazz  و نوازنده هاشون  Tomasz Stanko, Esbjorn Svenssonو  Marcin Wasilewsk . و صدای موسیقی جَز فرانسوی هم بود كه توسط Jean-Michel Pilc, Yaron Herman و Laurent de Wilde اجرا میشد. اینها خیلی تاثیر گذار بودند.

 و سومی مربوط میشه به یه سری موزیسین های جَز محلی( ethnic jazz artist)‌ مثل Tigran Hamasyan و  Vardan Ovsepian .

 

مارك :تو لیسانس و فوق لیسانست رو تو كنسواتوار بلگراد گرفته بودی،‌ چی شد كه تصمیم گرفتی برای ادامه به دانشگاه موسیقی بركلی(Berklee College of Music) بری؟‌

دیمتیری :‌ وقتی تو صربستان بودم احساس كردم كه دیگه نمیتونم پیشرفت كنم. من میخواستم یه پیانیست جَز كاملا حرفه ای بشم.

میتونم بگم  تو دانشگاه بركلی من برای اولین بار مطالعات جدی و پیشرفته جََز رو شروع كردم. طی اون سه سالی كه اونجا بودم بیش از 200 كتاب در مورد موسیقی جَز رو مورد مطالعه قرار دادم.

 

مارك : چه چیزی بیشتر بهت كمك میكرد؟

دیمتیری :‌ تمرین زیاد. چیزی كه موزیسین های جَز بهش میگن  woodshedding . این تمرینات بیشتر وقت من رو میگرفت. همه انرژیم رو صرف هدفم میكردم،‌ من باید یه پیانیست جَز حرفه ای میشدم.

تو روزهای عادی هفته از ساعت 9 صبح تا 5 عصر كلاس داشتم و وقتی می رسیدم خونه 6 ساعت تمرین میكردم. این حد تمرین رو حتی اون روزایی كه تو دانشگاه تمرین یا رسیتال داشتیم و  دیر می رسیدم خونه هم انجام میدادم. یادمه همیشه برای روزای آخر هفته لحظه شماری میكردم، نه برای استراحت،‌ بلكه آخر هفته فرصت خیلی خوبی بود برای تمرین كردن!

 

مارك :  تو دانشگاه بركلی  كدوم یك از اساتید بیشتر بهت كمك كرد؟‌

دیمتیری :‌  Hall Crook یه پیانیست و معلم فوق العاده بود. البته من باهاش ارتباط مستقیمی نداشتم- من سه تا از كتاب هاش رو خوندم :‌ كتاب  ‌Ready, Aim, Improvise  ،كتاب "چگونه بداهه نوازی كنیم" و  How to Comp . اون تو كتابهاش در مورد نحوه تمرین جَز صحبت كرده و مثلا گفته : " به هدف برس! " و "‌نحوه انجام كار مسئله اصلیه و مسئله اصلی همون نحوه انجام كاره"‌،  اینها شعارهای من تو اون روزهای سخت تمرین بود.

Ed Tomassi بهترین و بزرگترین استاد كلاسهام بود. اون یه موزیسین و یك انسان فوق العاده بود. اون نكات بداهه نوازی رو با استفاده از یه سری صحبت های شوخی وار، خاص،‌ مستقیم و با ظرافت عجیبی تدریس میكرد. اون اطلاعات وسیعی در باره تاریخ جَز،‌ آثار جَز ،تئوری و مسائل بسیار ریز جَز داشت.

اون به من میگفت:

"وقتی میخوای من رو به بیرون ازاین اتاق تاب (swing) بدی، باید من رو به بیرون از بركلی تاب بدی،‌و بعدش اگر بخوای منو از نیویورك به بیرون تاب بدی باید باید منو به  بیرون از بوستون تاب بدی ــ اینجوری معلوم میشه تو  میدونی جوری باید تاب خورد"

اون 16 تا صدای فرعی(overtoene) اول  از سری صداهای فرعی رو روی تخته سیاه برام كشید و بهم نشون داد كه چطوری نتهای گام سل مینور ملودیك بی باپ بین نتهای ششم و شانزدهم قرار میگیره. اون با لهجه خاص و چهره جدیش گفت :

"‌خوب گربه ها! حالا دیدین كه چطوری همه دنیا گام سل مینور ملودیك بی باپ رو انعكاس میده... آیا این موضوع خیلی عمیق نیست؟‌"

 

مارك : استاد پیانوت تو دانشگاه بركلی چه كسی بود؟‌

دیمتیری :‌ اولین استاد پیانوی من Ray Santisi بود. اون استاد افسانه ای پیانیستهای مشهوری نظیر  Keith Jarrett, Joe Zawinul, Chick Corea و  Makoto Ozone  و حتی Diana Krall بود. اون در گذشته با Charlie Parker و Stan Getz هم اجر كرده بود.

دومین استاد پیانوی من تو بركلی Laszlo Gardony بود، كه یه پیانیست جَز بزرگ مجارستانی بود. اون خط نت مدرن، نحوه استفاده از گام های مصنوعی ، نحوه خارج نواختن، نحوه گسترش واژگان ریتمیك و نحوه اجرای آثار Coltrane رو به من آموخت.

یه دوره كوتاهی رو هم با پیانیستهای بزرگی مثل JoAnne Brackeen و Danilo Perez كار كردم. اونها مطالب خیلی مفیدی رو به من یاد دادند.

و اما در مورد دروس ــ بزرگترین درس اینه كه هیچ كسی ، حتی یه معلم بسیار حرفه ای و مشهور نمی تونه به شما یاد بده كه چه جوری جَز اجرا كنی و این برای من خیلی عجیب بود. تنها راه اینه كه تو اتاق تمرینت همه اون چیزی رو كه میخوای رو به تنهایی به دست بیاری !!!

 

مارك : ترك كردن كشوری كه اهلش هستی میتونه به طرز باورنكردنی شیرین یا تلخ باشه ــ‌ بعضی وقتها هر دو حس با هم همزمان میشه‌ـ‌ـ‌ وقتی به امریكا رسیدی چه حسی داشتی ؟‌

دیمتیری :‌شوك فرهنگی!! یه مسئله ای رو كه باید توضیح بدم تا موضوع براتون روشن تر بشه اینه كه صربستان بخشی از اروپا هست ولی بیشتر به فرهنگ و تفكر شرق تعلق داره تا به غرب. ما تو كشورمون خیلی به روابط احساسی بین بستگان، مهمان نوازی،‌ارزش های خانوادگی و مسائل معنوی  بها میدیم. ما به ارتباطات بین اشخاص بیشتر از هر چیز دیگه اهمیت میدیم. ما زندگی خصوصیمون را بالاتر از زندگی حرفه ای میدونیم.

یه مسئله دیگه اینه كه ما تو صربستان دو دهه متوالی خیلی سختی و دشواری داشتیم. تو صربستان ماهایی كه از دو جنگ پیاپی،‌ فقر ،‌مصائب اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در این بیست سال نجات پیدا كردیم شاید همین مشكلات موجب بلوغ و جهش ما شد.

آمریكاییها تو نگاه اول به نظر من بیشتر با كار و حرفشون عجین بودن و فكر میكنم كه این ناشی از اینه كه اونها میخوان به اهدافشون برسن. همه چیز فوری، سریع،‌ قابل تعویض و جذاب بود ـــ‌ موثر و كارامد.

من باید همه چیز رو با زندگی جدیدم تنظیم میكردم. من از رفتار و منش حرفه ای امریكاییها چیزهای زیادی به دست آوردم.

 

مارك : تو یه حركت عظیم دیگه رو هم انجام دادی و اون مهاجرت از بوستون به نیویورك بود. چی شد كه تصمیم به این كار گرفتی؟

 دیمتیری :‌ به نظر من نیویورك جایی هست كه موزیسین های جَز باید برای تقویت مهارتهاشون تو موسیقی جَز حتما به اونجا برن. همه چیزایی كه در مورد جَز دنبالشون میگردین تو نیویورك پیدا میشه ــ‌ آدمهایی كه دنبالشون هستین، زندگی، موقعیتهای كاری،‌ صحنه ها، اشتغال و حادثه!!!

از طرفی من دوست داشتم مدرك فوقم رو تو موسیقی جَز از مدرسه موسیقی Steinhardt  تو دانشگاه نیویورك ادامه بدم. Jean-Michel Pilc فیلسوف موسیقی و پیانیست فرانسوی كه آدم بسیار جالبیه تو اون مدرسه بود و اون استاد من تو اون دانشگاه شد. و اینكه دانشگاه نیویورك تو دهكده گرینویچ مركز همه چیز بود.

 

مارك : احساست در مورد نیویورك چی بود؟‌

دیمتیری :‌ نیویورك در مقایسه با بلگراد خیلی متفاوت بود ولی هر دو شهر به طور كلی یه جور بودن. تو هر دو شهر احساس میكنی تو پایتخت هستی. حادثه و جنب و جوش  همه جا دیده میشه،‌ باغهای مخفی جاهایی هستن كه میتونی آرامش داشته باشی و الهام بگیری. اگر قرار بشه من برای مطالعات دوره دكتری و یا هر چیز دیگه مثل كار نیویورك رو ترك كنم ،‌حتما دوباره برمیگردم به نیویورك،‌ اینجا مثل خونه منه !

 

مارك : میدونی كهBill Evans آهنگ شهر نیویورك بدون خوشی( New York City's No Lark)رو نوشت و ضبط كرد كه اشاره داشت به مشكلات و چالشهای زندگی تو این شهر به عنوان یك موزیسین جَز. آیا میتونی در مورد مشكلات ٍچالشها و یا دستاوردهای نیویورك هم برامون صحبت كنی؟‌

دیمتیری :‌ بحران های اقتصادی واقعا موسیقی جَز و خاستگاهای اون رو تحت تاثیر قرار داده. از طرفی من معتقدم كه موسیقی جز وقتی میتونه تاثیر مثبتش رو روی مردم داشته باشه كه مردم با قلب و ذهنشون به اون گوش بدن و الان شرایطی پیش اومده كه مردم كمتر وقت دارن به جَز گوش بدن. خیل عظیم رسانه ها هم چیزی رو كه تبلیغ نمیشه و ترقی داده نمیشه رو نابود میكنن.

اجرای موسیقی جز تو نیویورك طوریه كه باید خودت رو فدا كنی و با خودت و دیگران رقابت كنی. ولی كلا وقتی در انتهای یه روز تو نیویورك رو صحنه در مقابل مردم جَز اجرا میكنی احساس شگفت انگیزی بهت دست میده. زندگی و كار در شهری كه مركز جَز دنیا محسوب میشه یه موهبت خداییه.



مارك : به اونهایی كه به دنبال یادگیری موسیقی جز هستن چه توصیه ای میكنی؟

دیمتیری :‌ چارلی پاركر میگه : " قوانین رو یاد بگیر و بعد فراموش كن". به نظر من ایمان به این حقیقت برای جواب دادن به این سوال كه چگونه باید جَز رو آموخت كاملا لازمه.

 

 مارك :شما چگونه این قوانین را یاد گرفتی؟‌و چطوری اونها رو فراموش كردی؟‌

 دیمتیری :‌ در این مورد دو نظریه آكادمیك وجود داره. در هر دو  شیوه ، گوش كردن به موسیقی جَز به طور 100%‌ الزامی هستش.

نظریه اول اعتقاد به این داره كه موسیقی جَز رو صرفا باید از راه شنیداری فراگرفت. تو این روش شما باید نت چندین اثر مهم از استاتید و نوازندگان بزرگ جَز رو به صورت گوشی در بیارین و برای خودتون تجزیه و تحلیل كنین.

بنابراین تو این روش وقتی كه هنرجو به مرحله متوسط میرسه باید با منابع اصلی موسیقی جَز آشنا بشه و اونها رو تجربه كنه. اون باید بتونه نت قطعات به صورت گوشی در بیاره و بنویسه و هر چقدر كه میتونه به موسیقی گوش بده و با سایر نوازنده ها همنوازی كنه.

ولی نظریه دوم اعتقاد داره كه اصول پایه رو میشه تو كلاسها و با استفاده از كتابهای متد جَز یادگرفت. در واقع تو این روش شما معمولا تو یه موسسه رسمی آموزش موسیقی جَز ثبت نام میكنین. تو این مراكز اطلاعات و منابع موسیقی جَز جمع آوری شده و بعد از تحلیل و آنالیز به صورت قطعات كوچك قابل فهم برای هنرجویان تازه كار تدوین میشن. تو این روش نیاز نیست كه شما خودتون به تنهایی همه مفاهیم رو  تحلیل كنین. شما تو موسسه میتونین نتهای خیلی زیادی رو كه قبلا معلمتون اون هارو تجزیه و تحلیل كرده رو در اختیار داشته باشین و ازشون به بهترین وجه استفاده كنین. از طرفی گوش دادن به موسیقی جَز هم باعث میشه كه صدای جَز رو به درستی بشنوین و تحلیل كنین.

در هر دو روش هنرجو باید همه مسائل و مفاهیم رو به خوبی یاد بگیره.

 

مارك : برای كسانی كه فراگیری جَز رو تازه شروع كردن‌،  توصیه ای در رابطه با یادگیری مفاهیم پایه داری؟

 دیمتیری :‌ به نظر من یادگیری كروماتیزیم و نحوه ارتباطش با گام ها خیلی مهمه. هنرجوها باید همه گام ها وكاربرد اونهارو یادبگیرین. در ضمن باید با تكنیكهای صداصازی (Voicing) و تركیب تو همه گامها، هم به صورت مجزا برای هر دست و هم به صورت دودستی آشنا بشن.

تكنیك نوازندگی هم با مطالعه و نواختن رپرتوار كلاسیك به دست میاد. داشتن تجربه قوی از موسیقی كلاسیك خیلی میتونه كمك كنه. چون وقتی كه تكنیكتون قوی باشه میتونین به طور مستقیم برین سراغ مباحث جَز.

 

مارك : برای هنرجوهایی كه دوره مقدماتی رو گذروندن چه توصیه ای داری؟

دیمتیری :‌ تو این مرحله باید به این قسمت از سخن چارلی پاركر یعنی "قوانین رو فراموش كن" عمل كنیم. تو مراحل خیلی پیشرفته شما اصلا لازم نیست كه به تك تك عناصر بداهه نوازی فكر كنید.  شما از اونها استفاده میكنین ولی بهشون فكر نمیكنین چرا كه اونها تو ذهن شما جا افتادن و جزئی از طبیعت دوم شما شدن. در اینجا ضمیر ناخودآگاه شما كارش رو شروع میكنه و صدایی منحصر به فرد از ساز شما ایجاد میشه كه مختص خودتونه.

من این حالت رو همیشه تو اجراهای Jean-Michel Pilc میبینم. اون نتهای فوق العاده پیچیده رو اجرا میكنه ولی اصلا به گامها، آكوردها و قوانین فكر نمیكنه. اون با اصطلاحاتی نظیر احساس،‌ صدا، رنگ و شكل در مورد این مسائل صحبت میكنه.

 

مارك : برای هنرجوهای تازه كاری كه میخوان تكنیكشون رو قوی كنن چه توصیه ای داری؟‌

دیمتیری :‌ بطور كلی آثار شوپن برای یادگیری نوانس،‌ فرازبندی و شاعرانگی! پیانو خیلی خوبه. آثار لیست،‌ راخمانینف و اسكریابین هم برای ارتقاء‌ تكنیك خوبن. آثار دبوسی و بلابارتوك برای فهم زبان هارمونیك مدرن و كارهای موتسارت و بتهوون هم برای همه چیز! خوبن.

این روزا اجرای پلیفونیك رو پیانو خیلی باب شده و این به خاطر كارهای Fred Hersch و Brad Mehldau هستش. نواختن آثار باخ و مجموعه قطعات تعدیل شده برای سازهای كلاویه ای میتونه دید جدیدی به شما بده.

من 6 مومنت میوزیكال شوبرت (Schubert's Six Moments Musical) رو با Jean-Michel Pilc كار كردم. اون یه نظر عجیب داشت كه وقتی داری این قطعات رو میزنی نباید صدای پیانو بشنوی! این تكنیك تو جَز هم به كار میاد.

 

مارك :از نظر تو چه كسی هنرمنده؟

دیمتیری :‌ به نظر من هنرمندی در وجود همه انسانها قرار داره. فقط منتظر یه شرایط خوبه تا متولد بشه. به هنرجو ها توصیه میكنم كه به اثر مفهومی Effortless Mastery ساخته  Kenny Werner گوش بدن:

من یه استادم !

مهارت قابل یادگیریه. تمرین كردن و پیشرفت تو تكنیك و قوانین نیازمند صرف زمان و ازخودگذشتگیه. ولی بعد از اینكه مهارتها رو یادگرفتی هدف تغییر میكنه. تو این حالت به جای اینكه سعی كنی " درست بنوازی"‌ سعی میكنی كه "‌ تفسیر منحصر به فرد خودتو از قطعه اجرا كنی" .

و تو این مرحله هست كه هنرجو به هنرمند تبدیل میشه.

 

مارك : در حال حاضر اجرای قطعات با ریتم هایی غیر از ریتم سه تایی و چهارتایی خیلی مرسوم شده. ولی این گرایش خیلی هم با سابقه نیست. اولین بار چه زمانی از میزانهای لنگ استفاده كردی؟

دیمتیری :‌ من از بخشی از اروپای شرقی میام كه میزانهای لنگ تو موسیقی سنتی و فولكور اون منطقه خیلی رایجه. من با شنیدن میزانهای 7/8،‌ 9/8 و 11/8 بزرگ شدم. این جور موسیقی ها تو اون منطقه هر روز از رادیو و تلوزیون پخش میشه.

 بعدها وقتی میخواستم آهنگسازی جَز رو شروع كنم تحت تاثیر موسیقی بالكان قرار گرفتم كه از میزانهای لنگ 17/8 ، 27/8 ، و 29/8 استفاده میكردن.

 

مارك :هنرجوهای تازه كار  رو چه جوری  با میزانهای لنگ آشنا میكنی؟

دیمتیری :‌ برای بداهه نوازی در میزانهای لنگ باید اول اونها رو احساس كنیم. اجازه بدیم كه ریتم در روح و جسممون جاری بشه. ولی نباید اونها رو بشمریم.

هدف اینه كه به یه صدای طبیعی برسیم ـــ‌حسی از منظم بودن. روش من اینه از زمان خارج میشم. برای یه لحظه روی ریتم جاری میشم. و كمی بعد دوباره به اون برمیگردم.

 

مارك :مواجه شدن با میزانهای لنگ برای هنرجوهای تازه كار معمولا اونها رو وحشت زده میكنه!  آیا سیستم یا روشی هست كه به اونها كمك كنه؟‌ یا تمرینات خاصی برای یادگیری اونها وجود داره؟

دیمتیری :‌ متد ها و روشهای زیادی برای یادگیری و درك میزانهای لنگ وجود داره. یكی از اونها Takadimi هستش. Steve Coleman هم سیستمی رو ایجاد كرده كه تو اون سیستم همه چیز به گروه های 2 تایی و 3تایی شكسته میشه.

[متد takadimi متدی شبیه به وزن خوانی واژگانی می باشد . مترجم]

یه مثال میتونم از آثار خودم براتون بزنم. تو آلبوم Path of Silvan من قطعه ای هست به نام Zrnov كه ریتم 17/8 داره. ساختار این ریتم 9+8 هست كه میتونیم اون رو به 2+2+2+3  +  4/4 بشكنیم.

من از یه جمله استفاده میكنم : "I have got freedom and I love it" . وقتی موزیسین ها فرازها و ریتمها رو با تكرار این جمله اجرا میكنن خیلی راحتتر اجرا میكن تا اینكه بخوان ضربها رو دونه دونه بشمارن.

 همچنین من توصیه میكنم كه ریتمهای لنگ ساده مثل 5/4 ، 7/4 ، 9/4 و 11/4 رو بدون ساز تمرین كنن . این تمرینات جداگانه باعث میشه كه این ریتمها رو ساز خیلی راحتتر اجرا كنن.

وقتی كه مفهوم میزانهای لنگ براتون جا افتاد،‌ اونها هم مثل میزانهای 4/4 و 3/4 طبیعی و عادی میشه. اونوقت دیگه میزانهای ترسناكی نیستن !

 

مارك :اجرا بر روی یه پیانوی خیلی خوب چه كمكی بهت میكنه؟ آیا تا بحال پیانوی خاصی بوده كه خیلی تورو تحت تاثیر قرار داده باشه و به یادت مونده باشه؟

دیمتیری :‌ یه پیانوی خوب میتونه به یكباره نوازندگی شما را تا 50 درصد بیشتر از اون چیزی كه هستید ارتقاء‌ بده‌. باور كینن اغراق نمیكنم.

من پیانو های خارق العاده ای رو یادم میاد كه باهاشون اجرا كردم. یكیشون یه پیانوی سلطتی Bosendorfer  بود كه 97 تا كلاویه داشت. من تو فستیوال تكنوازی جز Montreux باهاش اجرا كردم. یكی دیگه هم یه پیانوی Steinway سری B بود كه تو موسسه Tenri Cultural تو نیویورك باهاش اجرا كردم. اون پیانو واقعا معجزه میكرد.

ولی واقعیت اینه كه یه پیانیست باید روش رام كردن همه پیانوها ـــ‌ از بدترینشون تا بهترین پیانو ـــ‌رو بدونه.

اگه شما بتونین پیانو رو مثل یه حیوون خونگی رام كنین ، اونوقت اون شمارو در حین اجرا راهنمایی میكنه و در صورت نیاز حتی میتونه كمكتون كنه. ولی اگر نتونین كنترلش كنین اونوقت اون شما رو كنترل میكنه و تو این حالت شما بازی رو باختین!!

 

 مارك : در آخر اگر بخواهیم توصیفی از دیمیتری واسیلویچ داشته باشیم به عنوان یه پیانیست جَز و یه معلم، چی میتونی بگی ؟

دیمتیری :‌ من سعی میكنم هنرمندی باشم كه فكر و ایده و احساسم  رو از طریق موسیقی بیان كنم. من برای بزرگان احترام و ارزش زیادی قائلم ولی میدونم كه چطوری باید به خودم هم احترام و ارزش بگذارم.

 

 

===================================================

 متن اصلی مصاحبه:

http://www.polishookstudio.com/2013/11/online-jazz-piano-dimitrije-vasiljevic.html

ترجمه : محسن جوزی

==================================================

محسن جوزی

آهنگساز و پیانیست.

 

دیدگاه‌ها

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. پیش از ارسال دیدگاه و یا پرسش، پیشنهاد می‌کنیم نظرات قبلی را مشاهده فرمایید و تا حد امکان از طرح سوالات تکراری خودداری فرمایید. کد HTML مجاز نیست.

فرم ورود

عضویت در خبرنامه